مذهبی - تشنه ولایت

مروری بر ادیان و مذاهب - زندگی چهارده معصوم - مناسبت های مذهبی - مدیر خانم رشیدی

مذهبی - تشنه ولایت

مروری بر ادیان و مذاهب - زندگی چهارده معصوم - مناسبت های مذهبی - مدیر خانم رشیدی

امام رضا (ع) (۴)

 

زندگی نامه و امامت حضرت امام رضا (ع)

حضرت رضا (ع) در یازدهم ذیقعده سال ١۴۸ (ه.ق) در شهر مدینه متولد شد، مادرش "تُکتَم یا نجمه" نام داشت که او را "سُکَن، خیزران، صقره، اروى، ام البنین و طاهره" نیز می خواندند و پدرش حضرت موسی کاظم (موسی بن جعفر) بود پس ازشهادت امام موسى کاظم (ع) مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا (ع) رسید، او در فضایل سرآمد برادران و دیگر اهل خانواده اش بود و در علم و پرهیزکارى نیز بر آن ها تفوّق داشت درعین حال تمامی اهل شیعه و سنّى بر وی اتفاق نظر داشتند و بر دیگران ترجیح می دادند. پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم (ع) نیز بر امامت ایشان بعد از خویش تصریح می نمود ولی به دیگران هیچ اشاراتى نداشت از دلایل برگزیده شدن آن حضرت به امامت می توان به موارد زیر اشاره کرد:

١ـ تصریح و اشارات امام کاظم (ع) بر امامت آن حضرت (ع) که ایـن مطلب را جمع کثیرى از صحابه و اصحاب نزدیک پدرش از جمله "داوود بن کثیر رِقى"، "محمّد بن اسحاق بن عمّار"، "نعـیم بن صحاف"، "علىّ بن یقطین"، "نعیم قابوسى" و ... نقل کرده اند "داوود رِقـّى" در این باره مـى گوید: به ابا ابراهیم امام کاظم (ع) عرض کردم: فـدایـت شوم! سنّ و سالم زیاد شده و پیر شده ام، دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده، بعد از تو صاحب اختیار ما (امام ما) کیست؟ آن حضرت اشاره بـه پسرش امام رضا (ع) کرد و فرمود: هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِى؛ امام شما بعد از من این پسرم مى باشد.

۲ـ "محمد بـن اسحاق" در این باره نقل می کند: بـه ابوالحسن امام کاظم (ع) عرض کردم: آیا مرا به کسى که دینم را از او بگیرم، راهنمایى نمى کنى؟ ایشان در پاسخ فـرمودند: آن راهنما پسرم على (ع) است.

۳ـ "نعـیم بن صحاف" نیز می گوید: من و هشام بن حَکَم وعلىّ بن یقطین دربغداد بودیم، على بن یقطین به ما گـفت: در حضور عبد صالح امام کاظم (ع) بودم، که ایشان به من فرمود: اى "عـلى بن یقطین"! این على، سرور فرزندان من است، بدان که من کُنیه خودم (یعنى ابو الحسن) را به او عطا کردم.

۴ـ هم چنین "نعـیم قابوسى" شنیده است که: امام کاظم (ع) فرمود: پسرم على، بزرگ ترین فرزند و برگزیده ترین فرزندان و محبوب ترین آنان در نزد من می باشد.

اما ماجراى امامت آن حضرت بدین گونه بود که وقتى که حضرت رضا (ع) به سال دویـسـت (ه.ق)، به دعوت مأمون ناگزیر از مدینه به خراسان آمد، حدود سه سال آخر عمر را در دستگاه هفتمین خلیفه عبّاسى گذراند ایشان، در خلوت مأمون را بسیار موعظه و نصیحت مى کرد و او را از عذاب خدا مى ترساند. مأمون هم در ظاهر، گفتار امام (ع) را مى پذیرفت ولى در باطن آن را نمى پسندید و برایش سنگین تمام می شد چرا که مأمون یـک عـنصر متکبّر و خودخواه بود و این گونه گفتار به دماغش خوش نمی آمد از سوى دیگر، هرگاه او در حضور حضرت رضا (ع) از "فـضل بن سهل" و "حسن بن سهل" سخن می گفت، امام (ع) شرارت های آن دو را بـه مأمون بازگو مى کرد و او را از گوش دادن به حرف های آنان، باز می داشت. به همین دلیل از وقتی که "فضل بن سهل و حسن بن سهل"، موضع گیرى آن حضرت را بر ضد منافع و مطامع خود یافتند بر ضد او توطئه کردند و امام رضا (ع)، را خطری جدّى براى براندازى حکومت او به شمار آوردند. بدین طریق آن دو سالوس خودخواه باعث شدند تا رأى مأمون نسبت به حضرت رضا (ع) دگرگون شود تا جایی که تصمیم به کشتن آن حضرت (ع) گرفت. جریان شهادت ایشان از زبان "عبداللّه بن بشیر" یکى از غلامان مأمون این گونه آمده است که مى گوید: مأمون به من دستور داد تا ناخن هاى خود را بلند کنم و این کار را براى خودم عادى نمایم و آن را به هیچ کس نشان ندهم من این کار را کردم سـپس مأمون مرا طلبید و چیزى شبیه تمرهندى به من داد و به من گفـت: این را با دستهایت خمیر کن و بـه همه دستت بمال و من نیز چنین کردم، سپس مأمون به عیادت حضرت رضا (ع) رفت و از او پرسید حالت چطور است؟ امام رضا (ع) فرمود: امید سلامتى دارم مأمون گفت: من هم بحمداللّه امروز حالم خوب است، آیا هیچ یک از پرستاران و خدمت کاران امروز نزد شما آمده اند؟ امام رضا (ع) فرمود: نه، نیامده اند. مأمون خشمگین شد و بر سر غلامان فریاد زد که چرا به خدمت گزارى ایشان نپرداخته اید. "عـبداللّه بن بشیر" در ادامه مى گوید: مأمون به من دستور داد: براى ما انار بیاور، چند انار آوردم، گفت هم اکنون با دست خود (که به زهر تمرهندى آلوده بود) آب این انارها را بگیر و من چنین کردم، مأمون آن آب انار را با دست خود بـه حضرت رضا (ع) خورانید و همان موجب مسمومیّت امام رضا (ع) شهادت ایشان گردید. اما جریان شهادت حضرت رضا (ع) به طریقه ی دیگر و از زبان اباصلت و محمّد بن جهم نیز نقل شده است "محمّد بن جهم" مى گوید: حضرت رضا (ع) انگور را دوست داشت، مقدارى از انگور را آماده کردند و چند روز در جاى حبه هاى انگور، سوزن هاى زهرآلود، وارد نمودند، وقتى کـه دانه هـاى انگور زهـرآگین شد، آن سوزن ها را بیرون آوردند و همان دانه هاى انگور را نزد آن حضرت گذاردند، آن بزرگوار که در بستر بیمارى بود، آن انگورها را خورد به گفته ی "اباصلت هروى": وقتى که مأمون از نزد امام رضا (ع) بیرون رفـت، من بـه حضور آن حضرت رسیدم، به من فرمود: "یا اَباصَلْتِ"! قَدْ فَعَلُوها؛ اى "ابا صـلت" آن ها کار خود را (یعنى مسموم کردن من را) انجام دادند، و در این هنگام زبان آن حضرت به ذکر توحید و شکر و حمد خدا، گویا بود. گویند مسموم نمودن آن حضرت (ع) بسیار زیرکانه و دقیق انجام شد .تا سرانجام آن هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت در "۳٠ صفر" سال "۲٠۳ (ه.ق)" در سن "۵۵" سالگى در شهر طـوس به شهادت رسید.

-----------------------------------------------------------------

یه کلاغ رو سیاه ...
*******                

    تو دل یه مزرعه

یه کلاغ رو سیاه

     هوایی شده بره

  پابوس امام رضا (ع)

اما هی فکر می کنه

اون جا جای کفتراست؛
       
آخه من کجا برم
      
یه کلاغ که روسیاست
    
من که توی سیاهی ها از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش
            
کلاغه عاشقونه
یه دلش می گفت برو
   
یه دلش می گفت بمون
یه دفعه صدایی گفت
تو نترس و راهی شو

      به سیاهی فکر نکن

                    تو یه زائری برو ...*******                                         
-----------------------------------------------------------------

چهارده حدیث ارزشمند از حضرت رضا (ع)

١. ویژگی هاى یک فردعاقل

"لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ ثُمَّ قالَ(ع):أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ الَ(ع): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى".

عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد: ١ـ از او امید خیر برود. ۲ـ از بدى او در امان باشند. ۳ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. ۴ـ خیر بسیار خود را اندک بداند. ۵ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. ۶ـ در عمر خود از دانش اندوزی ملول نگردد. ۷ـ فقر در راه خدا را از توان گرى خوش تر دارد. ۸ـ خوارى در راه خدا از عزّت با دشمنش محبوب تر باشد. ۹ـ گمنامى را از پرنامى بیشتر بخواهد. ١٠ـ احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

۲. خوش بینی به خداوند متعال

"أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ، مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى  دارِالسَّلامِ."

به خداوند خوش بین باش، زیرا هر که به او خوش بین باشد، خدا با گمانِ او هم راه است، و هر که به رزق و روزى اندک شادمان شود، خداوند به کردار اندک او راضی است، و هر که به اندک روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت خواهد بود و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.

۳. به پنج کس امید نداشته باش

"خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُو مَتِهِ، وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ."

پنج چیز است که در هر کس نباشد، امیدی از دنیا و آخرت او نیست: ١ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى ۲ـ کسى که در سرشتش کَرم نیابى ۳ـ کسى که در آفرینشش استوارى نجویی ۴ـ کسى که در نفسش نجابت نیابى ۵ـ و کسى که از خداوند ترسناک نباشد.

۴. عمل صالح و حب آل محمّد

"لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد (ع) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد (ع) لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ."

مبادا اعمال نیک را به اتّکاى دوستى آل محمّد (ع) رها سازید، و مبادا دوستى آل محمّد (ع) را به اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایى پذیرفته نیست.

۵.  برترین بندگان خدا

"خِیارِ الْعبادِ أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ."

بهترین بندگان کسانی هستند که هرگاه نیکى کنند خوشحال شوند و هرگاه بدى نمایند آمرزش خواهند، و هرگاه عطا شوند شکر گزارند و هرگاه بلا بینند صبر کنند، و هرگاه خشم گین شوند درگذرند.

۶. نشانه هاى فهم

إنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر."

از نشانه هاى فقه علم و بردباری است و خاموشى هم درى از درهاى حکمت می باشد. خاموشى و سکوت دوستى آور و راه نمایی کننده هر کار خیرى است.

۷. نشانه های ایمان، تقوا، یقین

"إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ."

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده.

۸. صله رحم با کمترین چیز

"صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه."

پیوند خویشاوندى را برقرار سازید، گرچه با جرعه آبى باشد و بهترین پیوند خوددارى از آزار خویشاوندان است.

۹. پاداشِ تلاش گر

"إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ".

کسى که در پى افزایش رزق و روزى و کفاف خانواده اش باشد، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

١٠. رفع اندوه از مؤمن

"مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَةِ."

هر کس اندوه و مشکلى را از مؤمنى برطرف سازد، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف کند.

١١. ارکان ایمان

"أَلاْیمانُ أَرْبَعَةُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَى اللّهِ."

ایمان چهار رکن دارد: ١ـ توکّل بر خدا ۲ـ رضا به قضاى حق ۳ـ تسلیم به امر الهی ۴ـ وا گذاشتن کار به خدا.

١۲. بدترین مردم

"إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ."

بدترین مردم کسى است که یارى اش را از دیگران باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.

١۳. رضایت به رزق کم

"مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ."

هر کس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد شد.

١۴. دوست و دشمن هر کس

"صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ."

دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهلش می باشد.

-----------------------------------------------------------------

رفتار دوست دارانه از امام رضا (ع)

١. میهمان ‏دوستی امام رضا علیه ‏السلام

مرد گفت: سفر سختی بود. یک ماه طول کشید.

امام رضا (ع) فرمودند: خوش آمدی!

مرد: ببخشید که دیروقت رسیدم. بی ‏پناهی مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم.

امام لبخندی زدند و فرمودند: با ما تعارف نکن! ما خانواده ‏ای میهمان‏ دوست هستیم.

در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله ‏اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداندند و خود مخزن چراغ را پر کردند.

مرد گفت: شرمندهام! کاش اینقدر شما را به زحمت نمی‏ انداختم.

امام رضا (ع) در حالی که با تکه پارچهای، روغن را از دست مبارک شان پاک می‏ کردند، فرمودند: ما خانواده ‏ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم.

*راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه ‏السلام*

۲. پرداخت بدهى دوست و کمک هزینه

مرحوم علاّمه مجلسى، شیخ صدوق و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم حکایت کرده اند: یکى از شیعیان و دوستان امام رضا (ع) به نام اءبومحمّد غفّارى گوید: در یک زمانى، بدهکارى من به افراد زیاد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم. با خود گفتم بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضا (ع) بروم، چون هیچ ملجاء و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم؛ و تنها ایشان است که مرا ناامید نمى کند و کمک مى نماید تا قرض هاى خود را پرداخت کنم و زندگیم را سر و سامانى دهم. پس به همین منظور، عازم منزل امام (ع) شدم و چون به منزل حضرت رسیدم، اجازه ورود گرفتم؛ و هنگامى که داخل شدم به حضرت سلام کرده و در حضور مبارکش نشستم.

امام (ع) فرمود: اى ابومحمّد! ما از خواسته و حاجت تو آگاهیم و می دانیم چه تقاضائى دارى و براى چه این جا آمده اى. عجله نکن و ناراحت مباش. ما خواسته ات را برآورده مى کنیم.

پس چون شب فرا رسید، در منزل حضرت استراحت نمود. وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول کردم .سپس حضرت (ع) فرمود: آیا حاضر هستى نزد ما بمانى یا آن که قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى؟

عرضه داشتم: یاابن رسول اللّه! چنان چه لطف نموده و خواسته ام را برآورده فرمایید از محضر مبارک شما مرخّص مى شوم؛ چون خانواده ام منتظر هستند.

پس از آن، امام رضا (ع) دست مبارک خویش را زیر تُشکى که روى آن نشسته بود بُرد و سپس مُشتى پول از زیر آن درآورد و به من عطا نمود. وقتى آن پول ها را گرفتم، ضمن تشکّر خداحافظى نموده و از منزل بیرون آمدم؛ چون آن ها را نگاه کردم، دیدم چندین دینار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضمیمه آن ها است:

اى ابومحمّد! این پنجاه دینار را به تو هدیه دادیم که بیست و شش دینار از آن را بابت بدهى خود پرداخت کنى و بیست و چهار دینار باقى مانده اش را هزینه ی زندگى خود گردانى و نیز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى.

-----------------------------------------------------------------