*******
تو دل یه مزرعه
یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره
پابوس امام رضا (ع)
اما هی فکر می کنه
اون جا جای
کفتراست؛
آخه من کجا برم
یه کلاغ که
روسیاست
من که توی سیاهی ها از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش
کلاغه عاشقونه
یه دلش می گفت برو
یه دلش می گفت بمون
یه دفعه صدایی گفت
تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن
تو یه زائری برو ...